کتابخانه

کتابخانه

لطفا هنگام خرید ایمیلتان را وارد کنید. یک فایل را دوبار خریداری نکنید .فایل به ایمیلتان ارسال میشود . اگر کتابی را در سایت پیدا نمی کنید می توانید عنوان کتاب و نویسنده آن را به ایمیل ارسال کنید تا در سایت بارگذاری شود ( dlib4kia@outlook.com )

آمار سایت

نظرسنجی سایت

آیا از پشنیبانی سایت راضی هستید؟

اشتراک در خبرنامه

جهت عضویت در خبرنامه لطفا ایمیل خود را ثبت نمائید

Captcha

پاورپوینت درمورد تمدن بابل


p><!--StartFragment

پاورپوینت درمورد تمدن بابل

 

فرمت پاورپوینتتعداد اسلاید : 62
عنوان: تمدن بابل تمدن بابل از تمدن سومر تا بابل جام جم آنلاين: تاريخ بشر در واقع از سومر آغاز مي شود. سومر واقع در جنوب عراق كنوني ، يك سرزمين باستاني بين النهرين يا به زبان يوناني مزوپوتاميا است كه در هر دو واژه به مفهوم سرزمين واقع در ميان دو رودخانه است. اين منطقه آفتابي و كم باران نام خود را مديون دو رودخانه دجله و فرات است كه از آن مي گذرند. اين رودخانه ها نخستين جوامع بشري را به خود جلب كرده و اقوام زيادي در سرزمين واقع در ميان اين دو رود ساكن شدند. به لطف وجود اين رودخانه ها كشاورزي به سرعت در اين سرزمين شكل گرفت و توسعه يافت. در حدود سال 3300 قبل از ميلاد ، در سرزمين سومر شهرهاي زيادي به وجود آمدند كه داراي يك ساختار سلسله مراتبي بوده و يك شاه راهب بر آنها حكومت مي كرد. اين جوامع به الهه باروري اعتقاد داشتند. يكي از اين شهرها ، شهرك اوروك كه داراي حدود چند ده هزار جمعيت بود ، مبدا پيدايش اسطوره گيلگمش بود. در عين حال شهر اوروك مبدا پيدايش نخستين خط تاريخ بشر است. اين خط با يك شي نوك تيز روي لوح هاي خاك رس مرطوب نقش مي شد. سپس اين لوح ها را در زير آفتاب سوزان يا درون كوره ها خشك مي كردند. به طوري كه اين لوح ها بسيار مقاوم مي شدند. اين خط به مالكان ثروتمند شهر امكان داد تا حساب دارايي هاي خود را روي اين لوح ها حفظ كنند. در آغاز اين نشانه ها نقاشي ها و تصاوير ساده بودند كه دارايي ها از قبيل گله هاي دام ، برده ها ، خانه ها ، ابزار و غيره را نشان مي دادند. در طول زمان ، افرادي كه مسووليت ثبت دارايي ها را داشتند اين نشانه ها را ساده تر كرده و به نمادهايي كاهش مي دهند تا بتوانند سريعتر بنويسند. درعين حال آنها نشانه هايي كه علامت آوايي داشتند را به اين خط اضافه مي كنند تا واژگان آن را توسعه دهند. مدتها بعد ، شهر اور كه يك دولت شهر بود ، ايجاد شد و به شيوه خود نشانه اي از عظمت تمدن سومري بود. در شهر اور حدود 2000 مقبره با تزيينات بسيار با شكوه وجود داشت كه قدمت آنها مشابه قدمت اهرام مصر در 2700 تا 2500 سال قبل از ميلاد مسيح است. به لطف آسمان بسيار صاف ، ساكنان اين منطقه وقت زيادي را به مشاهده ستاره ها و اجرام سماوي اختصاص مي دادند. اين مساله موجب ايجاد علم نجوم در تمدن سومر شد و در عين حال سومر مبدا پيدايش علم حساب است. سومري ها كاشف گردش شبانه روز و ساعت هستند. آنها 60 دقيقه در يك ساعت و 24 ساعت در شبانه روز را محاسبه كردند ، همچنين 360 درجه در يك دايره براساس محاسبات سومري ها بود. به لطف خط ، حاكمان شهرهاي سومر به سهولت فرامين خود را به سربازان و رعاياي خود ابلاغ مي كردند و هيچ فردي جرات سرپيچي از اين فرامين را نداشت. در جريان هزاره سوم قبل از ميلاد دولت شهرهاي سومر بي قفه در حال نبرد با يكديگر بودند. در حدود سال 2300 قبل از ميلاد رقابت و درگيري ميان شهرهاي سومري موجب شد تا آنها به طور موقت تحت تسلط قوم اكد قرار گيرند. سارگون اول ، شاه آگاده ، شهري واقع در شمال سرزمين اكد بر سومريان تسلط يافت. به نظر مي رسد اكدها قومي از اقوام سامي بودند كه از شبه جزيره عربستان به اين سرزمين مهاجرت كرده بودند اما تمدن قوم اكد به سرعت رو به زوال نهاد و بار ديگر سومر احيا شد و شهر اور قدرت زيادي يافت. يكي از رقيبان عمده شهر اور ، شهر لاگاش بود كه مشهورترين شاه آن گوده آ نام داشت. در حدود 2000 سال قبل از ميلاد شهرهاي سومري و به ويژه اور رو به زوال نهادند و اين امر موجب پيدايش پادشاهي هاي كوچك مستقل در اين منطقه شد. يكي از اين سلطنت ها در پيرامون شهر بابل ايجاد گرديد كه داراي يك سرنوشت منحصر به فرد شد. شهر بابل در منطقه كلده يا بابيلونيا در واقع در سرزمين سابق كشور اكد ايجاد شده بود و خيلي زود به قدرت برتر منطقه تبديل گرديد و يك امپراتوري شد. تمدن بابل و آشور لوح حمورابی- پادشاه در مقابل خدای بابل ايستاده تا قوانين را از او بگيرد حدود 1100 سال قبل از ميلاد، در يکي از جنگها که عيلاميان توانستند بابلي ها را شکست دهند، لوح حمورابي را بهمراه غنائم ديگر به شوش آوردند. متاسفانه چند سال پيش فرانسويان، اين لوح سنگي بسيار گرانبها را از ايران سرقت و به موزه لوور پاريس منتقل کردند. پس از حمورابي، حاكم ستمگري بنام نمرود در بابل به سلطنت رسيد. در زمان پادشاهي او، حضرت ابراهيم (ع) به پيامبري برگزيده شد. با مرگ حمورابي، آشوريان که از زير سلطه بابلي ها بيرون آمده بودند، کم کم خود را باز يافته و توانستند کشور مقتدري بوجود آورند. مردان جنگجوي آشور هر از چند گاهی به کشور های همسايه، حمله و اموالشان را غارت می کردند. يکي از پادشاهان بزرگ آنها بنام آشورنصيرپال دوم (حدود 850 قبل از ميلاد) با استفاده از روش هاي خشونت آميز و بي رحمانه چنان حکومتي در آشور برقرار کرد که نامش تا ساليان دراز در تمام عالم وحشت مي آفريد. . او در يکي از کتيبه هايش آورده: «شهر را تسخير کردم، 600 تن از جنگجويان را از دم تيغ گذراندم، 3000 اسير را زنده زنده در آتش سوزاندم، همه را کشتم، پوست حاکم شهر را کندم و سپس آنرا بر فراز ديوار شهر پهن کردم...» از ديگر پادشاهان آشور می توان از سارگون دوم (حدود 700 قبل از ميلاد) و آشوربانی پال دوم (حدود 650 قبل از ميلاد) نام برد. سارگون دوم در خورساباد و آشوربانی پال در نينوا کاخهای مجلل و باشکوهی ساختند و در ورودی اين کاخ ها، مجسمه های غول پيکری از موجودات افسانه ای بنام لاماسو (lamassu) قرار دادند. آشوريان از اين مجسمه های باشکوه که به شکل گاو های بالدار با سر انسان بودند براي حفاظت کاخ ها و ايجاد رعب و وحشت ميان دشمنان خود استفاده می کردند. طرح جالبی که در اين مجسمه ها بکار رفته، اين است که لاماسو ها پنج پا دارند. اگر از پهلو به آنها نگاه کنيد، چهار پا دارند و اگر از روبرو نگاه کنيد دو پا خواهيد ديد. در هر دو حالت طرحی کامل و بدون نقص مشاهده می شود. آشوريان داخل قصرهايشان نقش های برجسته زيادی حکاکی مي کردند. بيشتر اين نقش ها خوی وحشي، و جنگجويی و علاقه آنها را به شکار نشان می دهد. ايرانيان بعدها شبيه اين مجسمه ها و نقش های برجسته را در کاخ هاي تخت جمشيد (پرسپوليس) ساختند. آشور باني پال در حال شکار شير نقش برجسته، 600 سال قبل از ميلاد محل نگهداري فعلي: موزه انگليس از آنجا که خوی جنگجويی آشوريان در آشوربانيپال نيز وجود داشت، او هم شروع به توسعه قلمرو خود و حمله به همسايگان کرد. او به عيلام يورش برد و با ويران ساختن شهر شوش و قتل عام هزاران نفر از مردم بيگناه، تمدن باستانی عيلامی را از صحنه روزگار محو کرد (640 پيش از ميلاد). در کتيبه اي که از آشورباني پال به مناسبت نابودي شوش بجا مانده، چنين آمده: «من، شوش، شهر بزرگ و مقدس را به دستور خدايان آشور گشودم. من وارد کاخ هايش شدم و هر آنچه از سيم و زر و مال فراوان بود، همه را به غنيمت برداشتم... من همه آجرهاي زيگورات شوش را که با سنگ لاجورد تزيين شده بود، شکستم... من معابد عيلام را با خاک يکسان کردم... من شوش را تبديل به ويرانه اي کردم و بر زمينش نمک پاشيدم... من دختران و زنان و همه مردان را به اسارت گرفتم... از اين پس ديگر کسي در عيلام صداي شادي مردم و صداي سُم اسبان را نخواهد شنيد». اين ويرانگری و کشتار بی رحمانه آشورباني پال در ذهن ايرانيان باقي ماند تا اينکه در کمتر از نيم قرن بعد، مادها به رهبري هُوَخْشَتْرَه توانستند انتقام سختی از آشوريان بگيرند. تحول و دگرگوني ديانت ابتدايي در بابل اين سير تکاملي دراز قريب چهار هزار سال ، در پرتو استقلال سياسي بين النهرين و استقرار سلاله هاي سلاطيني که در آن زمان طولاني به نوبت خود پياپي حکمراني مي کردند، طي درجات کرده است. نخست، اعتقاد به خدايان خاصي در شهرهاي کوچک ظاهر شد. يعني هر شهري خداي خاص خود را داشته است که حافظ آن شهر و معبود ساکنين آن بوده و ساکنين هر شهر مقام و اهميت خداي خود را بالاتر و بيشتر از خدايان ديگر بلاد مي دانسته اند و بر سر آن آلهه با يکديگر رقابتها داشته اند.بنابراين عدد خدايان به اسامي مختلف در تاريخ ديني بابلي بين النهرين فراوان است، هم در الواح گلي اکتشافي به وسيله باستانشناسان و هم در متون و منابع کتب مورخين يونان مانند هرودوت و ديگران نام آن همه آلهه عديده به تفصيل ذکر شده است. بلاد بين النهرين مانند اوروک ، اوريدو ، لاکاش و بلاخره شهر اور مولد حضرت ابراهيم خليل الله هر يک به نوبه خود خداي مخصوصي داشتند تا آنکه عاقبت نوبت به شهر بزرگ مرکزي يعني بابل رسيد پس خداي آن شهر در صدر آلهه سراسر مملکت قرار گرفت. وقتيکه سلطنت واحدي در کشور بين النهرين در پرتو سلطنت سلاله حمورابي تشکيل شد ، مردم آن خاک سر به آسمان بر افراشته و خدايان خود را در آسمانها جستجو کردند و و روشنان فلکي و کواکب و نجوم آسماني را مظاهر آلهه شمردند. همانطور که مجسمه ها و تماثيل آن خدايان در معابد روي زمين افراشته مي شد. به زعم ايشان ارواح لطيفه آلهه در آسمانها زندگي مي کردند و با يکديگر گاهي به صلح و گاهي به جنگ و زماني به محبت و دوستي و وقتي با خصومت و دشمني به سر مي بردند . تعداد اين خدايان به شماره کواکب آسمان مي رسيد. در مجموعه آلهه اعصار سومري و اکدي افزون از چهار هزار اسم خدا به نظر مي رسد که هر يک مظهر نيروئي از مظاهر طبيعت بوده اند. در حفاريهايي که در اماکن مختلف عراق صورت گرفته ، مجسمه خدايان بيشماري از زير خاک بيرون آمده و به موزه هاي جهان منتقل شده است. اين خدايان صورت تکامل يافته آنيميسم ابتدايي بوده اند. بنابراين بابل نيز تحول و تکامل دين از فتيشيسم تا اعتقاد به خدايان را تجربه کرد. اين سير تقريبا چهار هزار سال طول کشيد و در پايان خداياني که نماينده ارواح ماه و خورشيد و سيارات بودند، در شهرهاي مختلف مورد پرستش قرار گرفتند . مردوخ در بيشتر زمانها برترين خدا بود. از تمدن سومر تا بابل به لطف وجود اين رودخانه ها كشاورزي به سرعت در اين سرزمين شكل گرفت و توسعه يافت. در حدود سال 3300 قبل از ميلاد ، در سرزمين سومر شهرهاي زيادي به وجود آمدند كه داراي يك ساختار سلسله مراتبي بوده و يك شاه راهب بر آنها حكومت مي كرد. اين جوامع به الهه باروري اعتقاد داشتند. يكي از اين شهرها ، شهرك اوروك كه داراي حدود چند ده هزار جمعيت بود ، مبدا پيدايش اسطوره گيلگمش بود. در عين حال شهر اوروك مبدا پيدايش نخستين خط تاريخ بشر است. اين خط با يك شي نوك تيز روي لوح هاي خاك رس مرطوب نقش مي شد.سپس اين لوح ها را در زير آفتاب سوزان يا درون كوره ها خشك مي كردند. به طوري كه اين لوح ها بسيار مقاوم مي شدند. اين خط به مالكان ثروتمند شهر امكان داد تا حساب دارايي هاي خود را روي اين لوح ها حفظ كنند. در آغاز اين نشانه ها نقاشي ها و تصاوير ساده بودند كه دارايي ها از قبيل گله هاي دام ، برده ها ، خانه ها ، ابزار و غيره را نشان مي دادند. در طول زمان ، افرادي كه مسووليت ثبت دارايي ها را داشتند اين نشانه ها را ساده تر كرده و به نمادهايي كاهش مي دهند تا بتوانند سريعتر بنويسند. درعين حال آنها نشانه هايي كه علامت آوايي داشتند را به اين خط اضافه مي كنند تا واژگان آن را توسعه دهند. مدتها بعد ، شهر اور كه يك دولت شهر بود ، ايجاد شد و به شيوه خود نشانه اي از عظمت تمدن سومري بود. در شهر اور حدود 2000 مقبره با تزيينات بسيار با شكوه وجود داشت كه قدمت آنها مشابه قدمت اهرام مصر در 2700 تا 2500 سال قبل از ميلاد مسيح است. به لطف آسمان بسيار صاف ، ساكنان اين منطقه وقت زيادي را به مشاهده ستاره ها و اجرام سماوي اختصاص مي دادند. اين مساله موجب ايجاد علم نجوم در تمدن سومر شد و در عين حال سومر مبدا پيدايش علم حساب است. سومري ها كاشف گردش شبانه روز و ساعت هستند. آنها 60 دقيقه در يك ساعت و 24 ساعت در شبانه روز را محاسبه كردند همچنين 360 درجه در يك دايره براساس محاسبات سومري ها بود. به لطف خط ، حاكمان شهرهاي سومر به سهولت فرامين خود را به سربازان و رعاياي خود ابلاغ مي كردند و هيچ فردي جرات سرپيچي از اين فرامين را نداشت. در جريان هزاره سوم قبل از ميلاد دولت شهرهاي سومر بي وقفه در حال نبرد با يكديگر بودند. در حدود سال 2300 قبل از ميلاد رقابت و درگيري ميان شهرهاي سومري موجب شد تا آنها به طور موقت تحت تسلط قوم اكد قرار گيرند. سارگون اول ، شاه آگاده ، شهري واقع در شمال سرزمين اكد بر سومريان تسلط يافت. به نظر مي رسد اكدها قومي از اقوام سامي بودند كه از شبه جزيره عربستان به اين سرزمين مهاجرت كرده بودند اما تمدن قوم اكد به سرعت رو به زوال نهاد و بار ديگر سومر احيا شد و شهر اور قدرت زيادي يافت. يكي از رقيبان عمده شهر اور ، شهر لاگاش بود كه مشهورترين شاه آن گوده آ نام داشت. در حدود 2000 سال قبل از ميلاد شهرهاي سومري و به ويژه اور رو به زوال نهادند و اين امر موجب پيدايش پادشاهي هاي كوچك مستقل در اين منطقه شد. يكي از اين سلطنت ها در پيرانمون شهر بابل ايجاد گرديد كه داراي يك سرنوشت منحصر به فرد شد. شهر بابل در منطقه كلده يا بابيلونيا در واقع در سرزمين سابق كشور اكد ايجاد شده بود و خيلي زود به قدرت برتر منطقه تبديل گرديد و يك امپراتوري شد. Archaeology of Babylon Historical context Height of the tower وسعت بقایای شهر باستانی و روی هم انباشته بودن ویرانه های برخی از ساختمانهای عظیم بیش از آنچه انتظار می رفت کار را دشوار ساخت، و انتشار نتایج به تعویق افتاد. درست است که از همان آغاز عملیات، متخصصان از طریق نامه ها و گزارشهایی که توسط انجمن یاد شده برای آنها فرستاده می شد از پیشرفت کلی کاوشها آگاه می شدند، اما در سال 1911 بود که پس از دوازده سال حفاری مداوم نخستین بخش از نوشته های علمی انتشار یافت. این نکته مربوط و محدود به پرستشگاه های شهر بود، و برای نخستین بار بررسی معماری مذهبی بابل را بر پایه ای علمی استوار ساخت. سال بعد، دکتر کولدوی، مدیر گروه کاوشگران، پس از انتشار جلد اول کتاب خود کتابی دیگر منتشر ساخت، که در آن بنا به اصرار «انجمن» همۀ نتایجی را که تا آن زمان در همۀ بخشهای محل به دست آمده بود خلاصه کرد، و بدین وسیله تا اندازه ای بر شرح مفصلی که بعدها بایستی انتشار یابد پیش دستی نمود. بدین ترتیب، تصویری به هم پیوسته از بقایای آن شهر باستانی، تا آنجا که کشف شده، امکان پذیر گشته است. کاوشگران، ضمن کار در بابل، البته از روشهایی تازه استفاده کردند که با روشهایی که لایارد و بوتا[1] بدان وسیله گاوهای بالدار آشور را به موزۀ بریتانیا و موزۀ لوور آوردند فرق می کرد. در حقیقت، پیروزی شگفت انگیزی که نصیب آن کاوشگران نخستین شد، نظیری نداشته است. اما اکنون می دانیم که با جست و جوی دقیق و طبقه بندی لایه ها است که بقایای گذشته اسرار خود را به تمامی آشکار می سازد. نمونه های ظریف موزه اهمیت خود را حفظ کرده است و هنگامی دارای مفهوم می شود که آنها را کالاهایی مجزا ندانیم، و جای آنها را در تاریخی مفصل از زمانشان مشخص کنیم. برای درک ماهیت گواه جدید و روشهایی که بدان وسیله در بابل به دست آمده است، لازم است برخی از ویژگیهای کلی مهندسی بابلی را در نظر آوریم و بدانیم که چگونه اوضاع طبیعی آن سرزمین در هنر معماری تأثیر می کرده است. درک این نکته مهم است که معماران همۀ ادوار حالت تدافعی به خود می گرفته اند، و این امر تنها به سبب دشمنان بشری نبوده، زیرا از این بابت به سایر معماران باستان شبیه بودند. در واقع، دشمنی که بیش از همع از آن بیم داشتند سیل بود. امنیت در مقابل سیل در معمار اثر می گذاشت و، از این رو، هدف او «ارتفاع و توده» بود. هنگامی که پادشاهی قصری برای خود یا برای خدای خود می ساخت، تنها هدف او آن نبود که آن را به صورتی زیبا برپا دارد، آنچه او همیشه به آن لاف زده است این بود که ساختمانها را «مانند کوه» بر پا داشته است. وی از بالا بردن سطح تپۀ مصنوعی یا صفۀ ساختمان لذت می برد، و کاوشگر جدید مدیون این پر کردن مداوم بقایای این ساختمانهای پیشین است. موادی که پادشاه در اختیار داشت و در ساختن عمارتی «مانند کوه» به کار می رفت، برای آن بود که از آسیب سیلابهای دشت در امان بماند. منشاء آبرفتی[1] خاک بابل ساکنانش را از یک عامل عمده در تکامل هنر معماری محروم می ساخت، زیرا سنگی در اختیار آنها قرار نمی داد، ولی یک مادۀ ساختمانی مؤثر به جای آن برای آنها تدارک می دید که عبارت از گل رس بسیار چسبنده بود. معماران بابلی در سراسر فعالیت ساختمانی خود با خشت و آجر کار می کردند. در دورۀ نو –بابلی می بینیم که آنان با این ماده به آزمایشهای فنی می پردازند و گاهی در سطحی وسیع طاقهایی برپا می کنند. همچنین، خواهیم دید که بدین وسیله توانستند به زیبایی واقعی طرحها دست یابند. 1- مواد ته نشسته از آب رودخانه. آجر در آشور نیز به عنوان مادۀ ساختمانی عمده به کار می رفت، زیرا آن کشور نیز فرهنگ خود را از درۀ سفلای فرات اقتباس می کرد. اما در شمال سنگ آهک نیز به دست می آمد، و آشوری ها الواح سنگ آهک را روی دیوارهای خشتی خود نصب، و الواح مزبور را کنده کاری می کردند و با رنگهای روشن می آراستند، و ستونهای عظیمی در مدخل قصرهای خود برپا می ساختند. استفاده از سنگ هم از لحاظ نصب الواح سنگ آهک ر دیوار و هم برای پایه های دیوارها، اختلافی عمده میان سبک ساختمانی بابل و آشور تشکیل می دهد. ضمناً حاکی از آن است که چرا کاوشگران نخستین در آشور بیش از بابل موفق بودند، زیرا در هر دو سرزمین نقبها استفاده می کردند، با اطمینانی بیشتر پیش می رفتند. ولی دنبال کردن طرح اساسی ساختمانی که تنها با خشت یا گل یا خاک رس بنا می شد، مستلزم یک بررسی کندتر و منظمتر بود. خشت به صورت توده ای متراکم در می آید که شناخت آن از خاک مجاور آسان نیست، و خطوط ساختمان با این مادۀ تنها با کاوش کامل کشف می شود. به دشواری این کار هنگامی اندکی پی می بریم که به عملیاتی توجه کنیم که پیش از شناختن اِ- سگله[1]، معبد بزرگ مردوک خدای شهر بابل، صورت گرفت. این معبد در عمق بیست و یک متری پایین تر از سطح فوقنی تپۀ آثار مخروبه قرار دارد؛ و بخشهایی از دو دیوار خشتی عظیم آن، همراه با پیاده رو مجاور با برداشتن مقدار زیادی خاک به وسیلۀ واگن آشکار شد. اما در اینجا حتی شکیبایی و دقت آلمانی عاجز گشت، و برای پیدا کردن حدود خارجی طرح اساسی ساختمان مجبور به نقب زدن شدند، ولی هنوز قسمت عمدۀ داخل آن کشف نشده است. آن بابلی که اکنون بخشی از آن آشکار شده است، هرچند از حیث بخش داخلی مربوط به سلسلۀ اول و دورۀ حموربی است، ولی به طور کلی وابسته به آن دوره از امپراتوری بابل جدید است که نبوکدنصر دوم و نبونید، آخرین پادشاه بومی بابل، پایتخت خود را به عظمتی رساندند که سابقاً از آن برخورار نشده بود. این شهر با تغییراتی اندک طی دوران تسلط پادشاهان هخامنشی به همان صورت باقی ماند، و از زمان هرودوت به بعد، بابل در سراسر جهان باستان شهرت داشت. در آن روزگار، آشور و نینوا، پایتختهای دولت آشور، از میان رفته بودند، ولی بابل هنوز شکوه و جلال خود را داشت، و توصیفهایی از این شهر در آثار نویسندگان باستان به دست ما رسیده است. تطبیق این سنت ادبی با بقایای واقعی شهر، تعدادی معماهای شگفت انگیز به وجود آورده است. مثلاً چگونه می توانیم اختلاف حیرت انگیزی را که میان موقعیت کنونی دیوارهای خارجی و تخمین عظیم مساحت شهر، که به قول هرودوت یا حتی کتسیاس،[1] وجود دارد، توجیه کنیم، زیرا به نظر می رسد که خود هرودوت از بابل دیدار کرده باشد، و کتسیاس، که پزشک اردشیر دوم (معروف به «خوش حافظه»، ]و به قول یونانیانmnemon [ بود یادگاری از حضور خود در ساختمان مرمرین «قصر» به جای نهاده است. [1] - Ctesias دیوار خارجی یا نما، که بار حملۀ دشمن را تحمل می کرده، بر فراز خندقی بوده که شهر را در بر می گرفته و از آجر نشانده در قیر ساخته می شده و دارای بیش از هفت متر ضخامت بوده است. این دیوار در سطح زمین به وسیلۀ یک دیوار اضافی از آبهای خندق حفظ می شده و سه متر ضخامت داشته و از آجر بوده است، و از قیر به عنوان ساروج استفاده می کرده اند. در پشت دیوار خارجی، در مسافت حدود دوازده متری آن، دیوار دومی بود که همان اندازه ضخامت داشت. این دیوار طرف شهر بود، و آن را از خشت ساخته بودند تا در معرض حملات مستقیم دشمن قرار نگیرد. ساروجی که اینجا به کار می رفت، از گل رس بود. تاریخ دقیق دیوار آجری را نمی توان تعیین کرد، ولی مسلماً کهنتر از زمان سلطنت نبوکدنصر بوده است، و در روزگار پدرش احتمالاً تنها حفاظ خارجی شهر را تشکیل می داده است. دیوار آجری و خندق جلو آن به صورت کنونی از زمان نبودکدنصر باقی مانده، زیرا از آجرهای مربعی ساخته شده اند که مهر او را بر آنها زده اند، و این امر در سراسر محل بابل به چشم می خورد. در فواصلی در طول دیوار خشتی برجهایی بود که از دیوار جلوتر آمده بودند. تنها پایه های برجها باقی مانده است، به طوری که هرگونه بازسازی بخش فوقانی آنها براساس حدس و گمان خواهد بود. اما چون قلوه سنگ هنوز فضای میان دو دیوار خشتی و آجری را پر می کند، می توان حدس زد که این کار تا بالای دیوار خارجی ادامه داشته است. امکان دارد که دیوار داخلی آجری را تا ارتفاع بالاتری می ساختند، که نوعی پوشش میان هر جفت از برجها را تشکیل می داد. اما حتی در این صورت فضای خالی در جلو، شامل قلوه سنگهای داخل دیوار و دیوار آجری، راه عریضی را به وجود می آورد که عرض آن به حدود بیست متر می رسید، و درست در پیرامون شهر و برفراز دیوار ادامه داشت. در این نقطه، کاوشها شرح هرودوت را کاملاً تأیید می کنند که می گوید: «در بالا، در طول حاشیۀ دیوار، ساختمانهایی یک اتاقه تعبیه کردند، که هر کدام در مقابل دیگری قرار دارد و در میان آنها جای کافی به اندازه ای هست که یک ارابۀ چهار اسبه بتواند از آن عبور کند.» حتی اگر برجهایی کوچک هم برفراز حاشیۀ خارجی ساخته باشند، جای خالی نیز برای راندن چهار اسب در طول دیوار وجود داشت، و در فواصل میان برجها دو ارابه از این گونه می توانستند به آسانی از کنار یکدیگر بگذرند. به درستی گفته شده است که طرح دیوار نه تنها به سبب اندازه اش موجب حفاظت می شد، بلکه دارای ارزش سوق الجیشی بود، زیرا مدافعان را قادر می ساخت که قوای خود را با سرعت زیاد از جایی به جای دیگر، در محلی که فشار حملات بیشتر بود، منتقل کنند. تپۀ بابل آخرین بخش اضافی به نظام استحکامات شهر است که به وسیلۀ نبوکدنصر احداث شد، و ساختن آن در برابر دیوارهای خارجی بر اثر علاقه ای بود که نشان روز افزون آن را در سراسر دورۀ سلطنتش می بینیم. بدین معنی که می خواست پایتخت را از طرف شمال از حملات دشمنان مصون دارد. این تپه به طور دقیق هنوز مورد کاوش قرار نگرفته است، ولی به اندازۀ کافی کارهایی انجام گرفته است که نشان می دهد مانند ارگ بزرگ در «قصر» شاهی، که شامل تعدادی زیاد اتاق و راهرو در پیرامون حیاطهای باز بود، حفظ می کرد. از این واقعیت معلوم می شود که ارگ بابلی تنها قلعه ای نبود که پادگان از آن به منظور دفاع شهر استفاده کند، بلکه اقامتگاه پادشاه نیز بود، که هرگاه دیوار خارجی شهر مورد حمله قرار می گرفت، پادشاه و دباریان می توانستند به آن اقامتگاه پناه ببرند. حتی در روزگار صلح، پادشاه ممکن بود در آن جا مقیم شود، و مخازنی چون خزانۀ سلطنتی و همچنین زرادخانه را در حجره های بی شمار آن چای می دادند. در مورد ارگ جنوبی بابل، که بیش از شانزده سال به طور مداوم بر روی آن کار کرده اند، می بینیم که خود به خود یک شهرک واقعی را تشکیل می داد، و شهری در درون شهر دیگر و بابلی به صورت کوچک ارگ جنوبی یا عمده بر فراز تپه ای ساخته شده بود که اکنون «قصر» نام دارد و در درون آن نبودکدنصر قصر عمدۀ خود را بنا کرد، که بخشی از آن بر روی ساختمان قبلی پدرش، یعنی نبوپاسر، قرار داده شده بود . قصر و ارگ شهر چهارگوش قدیمی یا مرکز بابل را اشغال می کرد، که در کتیبه ها آن را ایریست بابلی نامیده اند، که به معنای «محل» بابل است. قلعۀ عمدۀ بابل اگرچه بمراتب کوچکتر از ارگ نبوکدنصر بود، همیشه در این محل قرار داشت، و ممکن است که شهر نام خود، یعنی بابیلی به معنای «دروازۀ خدایان»، را از موقعیت سوق الجیشی باستانی خود اقتباس کرده باشد، که بر معبر اِ-سگله، پرستشگاه مشهور خدای شهر، مشرف بود. ویرانه های پیشین در بابل مربوط به عصر حموربی و سلسلۀ اول پادشاهان سامی غربی زیر تپۀ مرکس[1] قرار دارد، که در شرق اِ-سگله و برج بابل است و ثابت می کند که پایتخت اول پیرامون پرستشگاه خدای شهر قرار داشت. کوچه های آن محله تغییری زیاد نیافت، و خطوط اصلی آن تا زمان کاسی ها و عصر نو بابلی و ادوار بعد بدون تغییر ماند. [1] - Merkes طبیعی بود که حتی در دورۀ پیشین ارگ در بالای رودخانه و در شمال شهر و معبد ساخته شده باشد، زیرا بزرگترین خطر حمله همیشه از دیوار خارجی شهر، که پیش از این از آن سخن گفتیم، تنها مربوط به دورۀ نو-بابلی است، در زمانی که شهر پیشین و کوچکتر پس از پیروزیهای نبوپلسر و پسرش توسعه یافت و ترقی کرد. حدود شرقی آن شهر پیشین، در هر صورت، در اواخر تسلط آشوریان از حد دیوار درونی فراتر نمی رفت، که تنها خط دفاعی بود و به طور مستقیم با ارگ اصلی مربوط شد. مسیر دیوار داخلی را هنوز می توان تا هزار و هفتصد متر به وسیلۀ خاکریزی که تقریباً از نقطه ای واقع در شمال شرقی تپۀ حمرا[1] تا شمال و جنوب امتداد می یافت تعیین کرد این خود استحکاماتی مضاعف و شامل دو دیوار از خشت بود و در درون آن فضایی با بیش از هفده متر قرار داشت. [1] - Homera عریضترین دیوارها در غرب، که عرض آن به شش و نیم متر می رسد، دارای برجهای پهن است، که در قسمت خارجی جلو آمده و با دیوارهایی کوچکتر که در طول آن قرار دارد متناوب است. دیوار خارجی یا شرقی در فوالصل معین دارای برجهای کوچکتر است. در طول ضلع شمالی ارگ اصلی یا جنوبی، یک جفت دیوار مشابه قرار داشت، و آن نیز از خشت بود و تا بخش شرقی ارگ تا جایی ادامه می یافت. در دورۀ پارس ها فرات بر اثر تغییر مسیر خود هرگونه اثر آن را محو کرد. با اطمینان می توانیم تصور کنیم که در روزگار نبوکدنصر آنها متصل به دیوار داخلی شهر در شمال حمرا بودند و به صورت راست گوشه هایی به سوی ساحل رودخانه می پیچیدند. این خط دفاعی بسیار جالب توجه است، زیرا شاید همان خطوط دفاعی مضاعف و مشهوری باشد که در کتیبه ها از آنها یاد شده است. تغییراتی وسیع که در درون استحکامات ارگ قدیمی قصر، به ویژه در طی سلطنت طولانی چهل و سه سالۀ نبوکدنصر، صورت گرفت، منجر به تخریب مداوم ساختمانهای پیشین و توسعه یافتن ناحیه ای گشت که در شمال و غرب محصور شده است. این موضوع به ویژه در گوشۀ شمال غربی آن به چشم می خورد. در اینجا، در عمق نسبتاً زیادی در پایین استحکامات بعدی، بقایای چهار دیوار پیشین یافت شد، که کشف آنها محل دقیق این بخش از بابل را روشن می کند. همۀ این چهار دیوار، دیوارهای بار انداز قدیمی هستند و نماهای شمالی و غربی آنها شدیداً به طرف داخل متمایل می شود. هر یک از آنها حاکی از تجدید ساختمان بارانداز در هنگام توسعه دادن آن به تدریج به سوی شمال و غرب بوده است. خوشبختانه، آجرهای مهر شده و دارای نوشته به مقداری زیاد در ساختن آنها به کار رفته است، به طوری که امکان دارد دوره های بازسازی را به دقت تاریخگذاری کنیم. قدیمی ترین دیوارهای بارانداز، که نیز قدیمی ترین ساختمانی است که تاکنون در قصر یافت شده، ضخیمترین دیوار از چهار دیوار است، و کنج آن را به وسیلۀ باروی مدور و پیش آمده ای مستحکم کرده اند، و از آثار شروکین ]یا سارگون[ آشوری است، که هدف خود را از ساختن آن در متنی که بر روی چند آجر آن نوشته شده است بیان می کند. وی پس از یادآوری نام و لقب خود، تمایل خویش را به بازسازی ایمگور-بعمل اظهار می دارد، و می گوید که با این قصد دستور داد که آجرهایی بسازند و یک دیوار قیراندود برای بارانداز در عمق آب از کنار دروازۀ ایشتار تا ساحل فرات بر پا دارند. همچنین می افزاید که «ایمگور-بعل و نیمیتی- بعل را به بلندی کوه برفراز آن ساخت.» دو دیوار شروکین، که در این مورد به طور قطع ایمگور-بعمل و نیمیتی- بعمل نامیده شده اند، احتمالاً از خشت بوده اند، که بدون تردید در روزگار نبوپلسر و نبوکدنصر آنها را خراب کردند و به جای آنها بناهایی دیگر ساختند. اما می بایستی تقریباً دارای همان موقعیت دو دیوار آجری برفراز بارانداز شروکین بوده باشند، که از ساحل قدیمی فرات تا دروازۀ ایشتار ادامه داشته، و دقیقاً همان دو محلی است که در متن شروکین از آنها یاد شده است. بنابراین، گواهی او قطعاً به سود تشخیص این دیوارهای خشتی بعدی است، که آنها را قبلاً وابسته به دیوار داخلی شهر و به عنوان «جانشینان مستقیم» ایمگور-بعل و نیمیتی-بعل او، و بنابراین، به عنوان «وارثان» نامهای باستانی دانستیم. بخش اعظم «ارگ جنوبی» را قصر عظیمی اشغال می کند که نبوکدنصر فعالیت خود را طی بسیاری از سالهای سلطنت خود مصروف آن کرد. هنگام جلوس بر تخت بابل، ارگ قدیمی را به شیوه ای ساخت که بهتر از بنای سابق بود، و آن را برای جانشینان خود به ارث گذاشت. وی در آنجا در روزگار پسرش سرمست از غلبه بر قوای مصری به بابل بازگشت تا دستهای بعل را بگیرد، شروع به ساختن قصری کرد که در خحور قدرتی باشد که وی به دست آورده بود. از قصر باستانی نبوپلسر، که روی در آغاز مجبور بود که در آن اقامت گزیند، اکنون اندکی برجای مانده است. آنچه از آن باقی مانده است، نبوکدنصر آن را قبل از عملیات ساختمانی خود، چنین توصیف می کند که از فرات به طرف شرق به سوی «راه مقدس» ادامه داشته است، و محوطۀ قدیمی قصر، بدون تردید، آن محل را در بر می گرفته است، آثاری از دیوار استحکامات دیرین پایینتر از جبهۀ شرقی قصر بعدی یافت شده است، و مدخل طاقداری که به روی حیاط باز می شد و بعداً روی آن نبوکدنصر عمارتی بر پا داشت، به خوبی باقی می مانده است. خود قصر قدیمی تا فرانسوی ضلع غربی حیاط بزرگ نبوکدنصر ادامه نداشت. ساختمان فوقانی، همان گونه که از کتیبۀ انجمن هند شرقی معلوم می شود، از خشت بوده، سپس برای ساختمان بعدی آن را خراب و از مصالح آن استفاده کرده اند. اما نبوپلسر، به دنبال رسمی که از زمان حموربی بدون تغییر باقی مانده، دیوارهای آجری خود را روی پایه های خشتی قرار داد. پسرش از آنها استفاده کرد، و پیش از ساختن دیوارهایی (مربوط به خودش) بر روی آنها، فقط آنها را مستحکم ساخت. بدین ترتیب، این بخش از قصر جدید، نقشۀ باستانی زمین را تا اندازه ای زیاد بدون تغییر باقی نهاد. استحکام و اندازۀ آن قابل توجه است، تا حدی وجود آن را می توان با توجه به ساختمان فوقانی خشتی بنای قبلی توجیه کرد، که لزوماً نیاز به پایۀ عریض تری برای دیوارهای خود داشت. اتاقهای پشت «اتاق تاجگذاری»، که به وسیلۀ دو مدخل در «دیوار عقب» به آنها می رسیدند، ظاهراً برای استفادۀ شخصی پادشاه بوده است. آنها را در پیرامون سه حیاط باز به ردیف می ساختند، و در گوشه های جنوب غربی دوتای آنها، که بلافاصله پشت اتاق تاجگذاری قرار دارند، چاههایی حفر شده اند که موقعیت آنها در روی نقشه به وسیلۀ دوایر کوچک باز نشان داده شده اند. دیوارهای هر کدام از این اتاقکها را تا پایه های سطح آب رسانده اند، و فضای خالی بین آنها و اطراف چاه ها را با قلوه سنگ پر کرده اند. ظاهراً این ابتکار از آن لحاظ بود که برای مصرف شاهانه آب کاملاً پاکیزه ای به دست آید. اما بخش خصوصی قصر، که در اختیار بانوان و بقیۀ خاندان سلطنتی بود، ظاهراً در طرف غرب قرار داشت، و بر روی ویرانه های عمارات نبوپلسر بنا شده بود. از نقشۀ زمین می توان دانست که این بخش از بخش شرقی یا اصلی قصر کاملاً متمایز بوده است و به وسیلۀ دیواری محکم و راهرویی از آن جدا می شده است. این بخش با حیاط بزرگ در عرض کامل محوطۀ قصر قرار داشته است. ویژگی ساخت دروازه، که مدخل عمدۀ آن را تشکیل می داد و در حیاط بزرگ گشوده می شد، نیز قابل توجه است. زیرا برجهایی که در دو سوی مدخلهای حیاطهای اصلی قرار داشت، در اینجا وجود ندارند و راهرو از میان دو ردیف اتاق متوالی می گذرد، به طوری که اتاقهای ردیف دوم از ردیف اول کوچکتر است و اتاق مستخدم در سوی دیگر آن قرار دارد. در ورودی مخصوص پادشاه در نیمۀ جنوبی راهرو بود، و بلافاصله میان مدخل جنبی اتاق تاجگذاری و راهروی دیگر بود که به یکی از حیاطهای کوچک پشت آن منتهی می شد. در دو تا از اتاقها در داخل قصر خصوصی، که هر دو به حیاط پنجم گشوده می شدند، دو چاه مدور دیگر وجود دارد، که دور آن را برای حفاظت با دیوار پوشانده اند. در اینجا نیز پایه های هر یک از اتاقها تا سطح آب پایین رفته و با قلوه سنگ پوشانده شده اند، همان گونه که در مورد دیوارهای پشت اتاق تاجگذاری به چشم می خورد. دو علت عمده وجود دارد که حاکی از تشابه این ساختمان با باغهای معلق است. اول آنکه در ساختار آن از سنگهای تراشیده استفاده شده است. گواه آن قطعات سنگهای شکستۀ بیشماری است که آنها را در میان خرابه های آن یافته اند. غیر از «راه مقدس» و پل روی فرات تنها یک جا در سراسر بابل به چشم می خورد که در آنجا از سنگ برای ساختمان به مقدار زیاد استفاده شده است، و آن عبارت از دیوار شمالی «قصر» است. در همۀ نوشته های مربوط به بابل از استعمال سنگ در دو محل یاد شده، که عبارتند از دیوار شمالی ارگ و باغهای معلق. در این بخش اخیر، بر روی سقف دیوار، و در زیر طبقه ای از خاک، سنگ به کار برده اند. این نکته ها مسلماً دلالت بر یکی بودن «ساختمان طاق ضربی» با باغهای معلق دارد. گذشته از این، بروسوس[1] به ضرس قاطع می گوید که آنها درون ساختمانهایی بوده که بدان وسیله نبوکدنصر قصر خود را توسعه داده بود. اما این اشاره نیز در مورد «ارگ مرکزی»، که به وسیلۀ نبوکدنصر در شمال قصر بزرگ خود ساخته شده بود، به کار می رود. [1] - Berossus اندازۀ ساختمان نیز در نوشته های استرابون[1] و دیودوروس[2] بزرگتر از ساختمان طاق ضربی است، و ضلع چهارگوش، بر طبق گفتۀ نویسندگان، در حدود چهار بار بزرگتر از طول ساختمان طاق ضربی بوده است. اما اختلاف در ارقامی از این دست، همان گونه که در مورد دیوارهای خارجی شهر دیدیم، به سهولت قابل توجیه است و اعتراض جدی به شمار نمی رود. 1] - Strabo [2] - Diodorus

 

 

p><!--EndFragment

  انتشار : ۲۰ خرداد ۱۳۹۸               تعداد بازدید : 231

تمام حقوق مادی و معنوی این وب سایت متعلق به "کتابخانه" می باشد

فید خبر خوان    نقشه سایت    تماس با ما